آنیا جانآنیا جان، تا این لحظه: 5 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

آنیا

سفرنامه 402

1402/8/23 11:55
نویسنده : مامان
369 بازدید
اشتراک گذاری
سفرنامه 1402
خرداد 1402، بعد اینکه داداش آخرین امتحانشو داد سفرمون شروع شد. به پیشنهاد عمو جون از جاده پونل رفتیم. تو راه ناهار خوردیم هوا سرد و مه بود.
شب خودمونو به رشت رسوندیم و شب رو موندیم و استراحت کردیم، صبح رفتیم قلعه رودخان
اون همه پله رو بالا رفتیم آنیا خانوم خیلی کم اذیت کرد که اذیتش هم با خوردن قاقا کم می شد😜
بعد قلعه رودخان تو راه ناهار خوردیم و به طرف بندرانزلی حرکت کردیم
تالاب زیبای انزلی
گلهای زیبا و غروب زیبای مرداب
دانشگاه رشت
صبح زود به طرف کاشان حرکت کردیم. شب باید اصفهان می رسیدیم چون فردا بابا چند تا دانشجوی خارجی داشت که جلسه دفاع از پایان نامشون بود.
این هم هنرنمایی آنیا با دستکش های مامانی
کاشان زیبا و خیابان فین زیبا و مقر زیبامون
باغ و حمام فین که هر دفعه میاییم ولی باز از دیدنش سر نمیشیم
خوشگلهای مامانشون😍
آیهان این سنی بود از این مجسمه ها می ترسید، شیر زن مامانشه😘
بعد کاشان مستقیم رفتیم اصفهان، صبح رشت بودیم ظهر کاشان شب اصفهان😁 صبح بابا رفت جلسه دفاع تا 12 که کارش تموم بشه ما لالا کردیم. بعد با دانشجوهاشون رفتیم ناهار. بعد ناهار که از اونا جدا شدیم رفتیم نقش جهان، عکاسای خارجی خوشگل منو گیر انداختن و ازش عکس مینداختن و ناناز مامان کیف می کرد.
سماور معروف نقش جهان که هر دفعه باهاش عکس می ندازیم😂
 تا آفتاب کمی غروب کنه و زیبایی های نقش جهان به چشم بیاد مغازه ها رو گشتیم.
این هم ذوق جیگر خانوم از دیدن اسب و کالسکه
و عکسای خوشگل عزیزای دلم کنار حوض نقش جهان
با ناناز سوار کالسکه شدیم چه ذوقی داشت ای خدا😍
بعد شام رفتیم پل خواجوی زیبا. حیف که آبی نیست و زیبایی بنایی به این عظمت با نبود آب چقدر کمتر میشه
صبح به خاطر آنیا خانوم رفتیم باغ پرندگان

آخ که قربون چشات برم من

دختر نترسم یه بسته آدامس رو تکه تکه به خورد طاووس ها داد😂

الهی فداش، طاووس دستشو نوک زده بود

اثرات چنگ آنیا رو صورت داداش😉

ناهار هم بابا یه جایی رو می شناخت که سری قبل دانشجوهای خارجیش اونجا برده بودنشون، مارو برد اونجا یه جای زیبا و با غذاهای عالی

بعد ناهار رفتیم هشت بهشت ولی چون هوا تاریک شده بود خیلی کم رونق شد و اصلا خوشمون نیومد

عوضش رفتیم شهربازی اونجا و سه تا بچه مامان آی کیف کردن ها😂

بعد هشت بهشت و شام رفتیم سی و سه پل

صبح زود به سمت شمال دوباره برگشتیم، آخه با عجله اومده بودیم و هنوز سهم دریا مونده بود. این دو تا هم از شدت خستگی چشاشون باز نمی شد.

اون چند تا منجوق خوشگل هم انگشتای نانازه🤭

تو جاده یه جای خوشگل پیدا کردیم برا ناهار که صداشون در نیاد تا بتونیم شب خودمونو به لاهیجان برسونیم.

احوالاتشون قبل سیری شکم

احوالاتشون بعد سیری شکم

عصر تو جاده کلاردشت یه جایی نگه داشتیم برا استراحت، آنیا یه دختر بچه عراقی پیدا کرده بود و باهاش حسابی بازی کرد.

جاده جنگلی و زیبای کلاردشت

شب رسیدیم لاهیجان و استراحت کردیم. صبح رفتیم ساحل چمخاله که تعریفشو زیاد شنیده بودیم ولی تا حالا نرفته بودیم. چه بهشتی بود😍

عروسک زیبای مامانشه

آی کیف کردن ها، هوا هم یه کم ابری بود نذاشت آفتاب بدن سفید و بلوریش رو بسوزونه

عصر رفتیم بام لاهیجان، بر خلاف نمک آبرود و رامسر بالای کوه زیاد زیبا نبود فقط مزارع چای بود.

 به مامان بابا هم حسابی خوش گذشت 😁

ذوق فرشته نازم

بالاخره یه جایی بلال مامان پسند پیدا کردیم

بعد بام لاهیجان و فست فود لاهیجان، رفتیم پارک زیبای لاهیجان، خیلی قشنگ و رویایی بود، حسابی قدم زدیم و خوش گذروندیم.

بعد دو شب لاهیجان صبح شروع کردیم به ادامه سفر

پیش به سوی جاده بهشت

جاده اسالم خلخال

این بهشت رو خوشگل های من خوشگلتر کردن🤭

تو جاده اسالم خلخال قصابی ها و غذاخوری های داداش پسند زیاده. ناهار رو خوردیم و ماشین ساکت و آروم🤗

این هم آخر سفر و سهمیه سرعین

خوش تیپ مامانشه

خدا بهمون عمر بده یه دنیا خاطرات خوب براتون ثبت کنیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آنیا می باشد