ادوینادوین، تا این لحظه: 3 ماه و 22 روز سن داره

🌟 «دنیای رنگی ادوین کوچولو، ستاره بزرگ خوشبختی ما» 🌟

اشک‌های بی‌صدا برای عشقی بی‌پایان

برای ادویـن عزیز دلم… سلام عشق زندگی‌مون... شاید وقتی این نوشته رو می‌خونی، قدت از ما بلندتر شده باشه، صدات مردونه شده باشه، یا حتی خودت پدر شده باشی... ولی برای ما… تو همیشه همون پسر کوچولوی ناز و دوست‌داشتنی‌ای هستی که یه روز تو بغلمون جا می‌شدی. و تا آخر عمرمون همون می‌مونی... این نوشته مال روزیه که تکه‌ای از قلب ما توی یه اتاق عمل بود... سوم خرداد ۱۴۰۴ – ساعت ۵:۱۰ بعدازظهر – استانبول – روز ختنه‌ات- توسط  Dr. Ercüment Taşpınar دکتر گفت آماده‌اید؟ ما گفتیم آره... اما نه. هیچ‌کدوم‌مون حاضر نبودیم. راستش... من...
3 خرداد 1404

پسرم، تو را که دیدم… خودم را به یاد آوردم

ادوین عزیزم… ای حضوری از جنس نور… آمدنت نه فقط تولد تو بود، که رستاخیز من بود. در دنیایی که سال‌ها خاکستر اندوه روی روحم نشسته بود، تو مثل باران بهاری، بی‌صدا، بی‌ادعا، آرام… ولی ویرانگرِ غم‌ها آمدی. نمی‌دانی، نمی‌توانی بدانی، که پیش از تو، دلم چه سال‌هایی را با سکوت سر کرد… چه شب‌هایی را در تنهایی گریستم، و چه امیدهایی را پشت لبخندهای خسته، دفن کردم. و در میانه‌ی همان شب‌های بی‌فریاد، سحر، آن زنِ نازنین، آمد… با دستانی پر از مهر و دلی لبریز از امید. نه تنها مرا در خود دید، بلکه تکه‌تکه‌ی شکسته‌ی جانم را جمع کرد، با حوص...
31 ارديبهشت 1404

👑 وقایع‌نگاری قصر نوزادستان: امروز، روز مادر است؛ فردا شاید روز خرید هدیه باشد!

👑 فرمان طلایی اعلی‌حضرت ادوین اول در ستایش بانوی مهر، ملکه‌ی بی‌رقیب قصر عشق ای مادرِ تاجدار! تو که با نگاهت خورشید را شرمنده می‌کنی، و با آغوشت، زمستان را بهاری سرسبز می‌سازی! از کرسی سلطنت نوزادان اعلام می‌دارم: منم، ادوین اول، شاه خردسال سرزمین شیر و خنده، آن‌که با گام‌های کوچک اما پُرابهتش، بار دیگر عنوان باشکوه «مادر» را بر سرت حک نمود. اکنون که جهان به پاس مهر مادران، روزی به نامشان آراسته، قلم زرینم را به حرکت درمی‌آورم تا بنگارم: روزت مبارک، ای بانوی مهربان قصر ما! گرچه عقل کودکانه‌ام گواهی می‌دهد که این لقب بلندمرتبه، مرهون حضور من و شاهزاده راد...
22 ارديبهشت 1404

دو ماه در سیاره نوزادها: روایتی از بقای شیر و عشق

آقای پدر گل و گلاب، خانم مادر نازنین‌تر از خواب بعد شیر، بالاخره بعد از ۶۰ روز پرماجرا در این سیاره‌ی شلوغ و پلوغ، رسماً اعلام می‌دارم: "ادوین جون، وارد سطح دو زندگی شد!" 🎉🍼 سه روز پیش، در مراسم باشکوهی که شامل پوشک نو، یه دونه آروغ حسابی و خواب نیم‌ساعته بود، شمع تولد ۶۰ روزگیمو در ذهنم فوت کردم (البته در حد تخیل، چون فعلاً فوتم به شمع نمی‌رسه!) و در همین روز مهم، نسخه‌ی جدید خودمو با کلی قابلیت شگفت‌انگیز، لانچ کردم (ادوین v2.0)! 🎉 ادوین v2.0 با کلی امکانات باحال مثل پیدا کردن زبون، کشف دست، و توانایی نگاه خیره‌ی مرموز، لانچ شد. ولی حیف... این آپدیت باعث شد من اسیر بازیگوشی ...
20 فروردين 1404

بهترین هدیه خدا در سالروز ازدواجمون ❤️

پسر نازنینم، ادوین تو درست همون روزی اومدی که قلب من و بابات مهدی، برای همیشه با هم گره خورد؛ سالگرد عروسیمون😍. انگار خدا خواست شادی اون روز، برای همیشه توی زندگی‌مون موندگار بشه…از لحظه‌ای که صدات رو شنیدم، دیگه هیچ چیز مثل قبل نبود. دلم آروم شد، چشم‌هام برق گرفت، و دنیام شیرین‌تر شد. تو زیبایی، آرومی، بهمنی هستی و ته تغاریِ معجزه‌های ما. بعد از کلی روزهای سخت، تو اومدی و حال دلمون رو خوب کردی. شدی دلیل لبخندای بی‌دلیل، اشکای شوق، و دلخوشی شب و روزمون. بابات عاشقته , بهترین بابای دنبا رو داری و خیلی خوش شانسی ☺️من دیگه زندگی رو فقط با بودنت می‌فهمم. پسرم ادوین جانم دنیای ما با ...
6 فروردين 1404

پسرم ادوین نازنین

پسر نازنینم ادوین، از زمانی که به دنیا آمدی، دنیای ما پر از نور و شادی شد. آمدنت همچون نسیمی دل‌نشین، خانه و قلب ما را پر کرده است. هر روز با دیدن چشمان درخشان و لبخندهای شیرینت، زندگی برایمان زیباتر از همیشه شده است. پدرت، مهدی جان، با تمام وجود عاشق توست و هر لحظه به وجودت افتخار می‌کند. تو نه‌تنها فرزندمان، بلکه بهترین هدیه‌ای هستی که زندگی به ما داده است. با آمدنت، لحظات سخت را به خاطراتی شیرین تبدیل کردی و دنیایمان را رنگین‌تر ساختی. ادوین عزیز، تو فرشته کوچولوی ما هستی که با حضورت، زندگی‌مان را پر از عشق و امید کردی. هر لحظه با تو بودن، برایمان نعمت بزرگی است و از داشتن تو سپاسگزاریم دوستت داریم، ...
6 فروردين 1404

🎉 سلام دنیا! من ادوین هستم! 👶✨

سلام به همه‌ی آدم بزرگا، بچه‌ها و حتی اون گربه‌هایی که موقع خوابیدن من میان سر و صدا می‌کنن! من ادوینم! تازه ۵ فوریه ۲۰۲۵، ساعت ۱۴:۵۲ تو بیمارستان مدیکال پارک فلوریا، استانبول به دنیا اومدم و فعلاً دارم با این دنیا آشنا می‌شم. 😎 🔹 مامانم سحر ، خیلی مهربونه و بابا  مهدی هم هر شب دعا می‌کنه که من زودتر بخوابم! که فردا صبح به کاراش برسه! البته که برای منم دعا میکنه!! یه داداش هم دارم به اسم رادین که خیلی خیلی زیاد دوسم داره و منم ریا نشه خیلی دوسش دارم! 🤭 🔹 تازگی‌ها فهمیدم که نی‌نی‌ها یه قدرت جادویی دارن؛ کافیه یه عطسه کوچیک بکنن تا همه وحشت‌زده بشن و مامان، مامان جون م...
29 اسفند 1403
1